سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غایب چگونه ای که جهان غرق نور توست خورشید کوچک آینه ای از حضور توست غایب منم که گم شده در من حضور تو غایب منم که نیست در این خانه نور تو من غایبم که سرد شده در من آفتاب من غایبم که جان و جهانم شده سراب

::نیایش::



اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریب...

                          اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریب...

                                                    اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریب...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::بی دلبری...::



دلی که دلبر خویش را گم کرده، چه دارد بگوید؟ دلی که بر راه دلبر نشسته و او نیامده، از چه حرف بزند؟ دلِ بی دلبر، به سنگ خاره ی تیپاخورده ای می ماند... به کبوترِ شکسته بال دور از آشیان... به یعقوبِ یوسف گم کرده... نه! اصلا به یتیمی بی سر پناه و دلخون... مگر جز این است؟! دل ِ بی دلبر را که می فهمد؟!
این دل گرفتار، این دل بر ره مانده ی منتظر، در شب میلاد نازنین دلبرش از چه بخواند و بگوید؟!... دلی که همیشه از او گفته و شنفته و شادی وجودش نام او بوده، نه این بار هم، که «تا یوسفش از چاه برآید»، از او خواهد گفت و شنید...

خورشید به پای عشق سرمی بازد
آدینه به نام نامی ات می نازد
مهتاب، فروغ خویش را گم کرده
این دل به نبودن تو، چون می سازد؟!


سخن دوستان () v لحن انتظار



::برانگیختگی::



دل آدمی سیاه سیاه شد؛ آنقدر که سیاهی اش جهانگیر شد و زمین ماوایش را هم عجین سیاهی  و تیره روزی کرد. ملائکه شاهد بودند که بشر چگونه خدایش را فراموش کرد...
اما خدایش او را به یاد آورد. دست غیب لم یزلی اش را این بار از آستین مسافر غار تنهای بر بلندای کوهی سنگین، در اطراف بطحای خشکیده و تاریک، برآورد. نور خداییش در وجود پیامبر آخرین، درخشیدن گرفت... و جهان، روشن شد.
...

هزار و سیصد و اندی سال گذشته است، که ما وارثان همان آخرین فرستاده، بازهم سیاهکار و تاریک شده ایم...
خدایا! ظلمت زده ایم...
اماممان، آخرین یادگار شجره نبوت را برای ما سیاهی زدگان برانگیز!


سخن دوستان () v لحن انتظار



::مهمان::



پیش از این مهمان خانه ات بودم
و تو خوب میزبانی...
میزبانی ات نمی کنم!
تو خود، در این دل صاحب خانه باش، و باز میزبانی ام کن.
بگذار دل مهمان تو باشد که حبیب تو بماند!
می شود آیا؟

سخن دوستان () v لحن انتظار



::تبریک...::



عید در عید شده این بار!
امروز میلاد نائب المهدی
فردا میلاد أبا المهدی!
مبارک است میلاد دو علی و دو مولا!

سخن دوستان () v لحن انتظار



::هوای تو...::



قرار بود دل فقط سر به هوای شما داشته باشد
قرار بود سر به راه شما باشد
مولا!
دست دل را بگیرید که پایش هوای هر راهی را نکند...
اصلا این دل برای شما!
دل را ببرید؛
بی سر و دست و پایش کنید
هوایی اش کنید...

سخن دوستان () v لحن انتظار



::قضا::



هر فریضه ای که در وقت معلومش انجام نگردد، قضایی دارد...
اگر چه که زمانش به سر آمده، اما راه بازگشت را نبسته اند.

مولای من!
یاد تو را به دل داشتن و انتظار تو را در سینه پروردن و دعای فرج را ورد لبها کردن، فریضه است.
که وقت معلومش «همواره» است...
می شود برای آن مقدار که بی یاد نازنین تو گذشت، قضا به جای آورم؟!


سخن دوستان () v لحن انتظار



<      1   2   3   4   5   >>   >
   نشانی  

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگ v
پست الکترونیک v
 RSS  v

  نویسندگان  

بی تاب
راهی


   عهد قدیم  

سال 85
بهار 86
تابستان 86
پاییز 86
زمستان 86
بهار 87
تابستان 87
پاییز 87
زمستان 87
بهار 88
تابستان 88
پاییز 88
بهار 89
تابستان 89
پاییز 89
زمستان 89

   و اما بعد...  

موضوع وبلاگ v


موضوع نوشته ها v

لحن انتظار[51] . یار غائب[5] .

اشتراک در خبرنامه v

 

آهنگ وبلاگ v

تعداد بازدید v

امروز: 18 بازدید w   
کل بازدید ها: 90574 w