سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غایب چگونه ای که جهان غرق نور توست خورشید کوچک آینه ای از حضور توست غایب منم که گم شده در من حضور تو غایب منم که نیست در این خانه نور تو من غایبم که سرد شده در من آفتاب من غایبم که جان و جهانم شده سراب

::لیاقت‏ ...::



شب پلک را به شوق صبح به روی هم گذاشتم و صبح به شوق تو باز کردم...
روز فهمیدم چه بی لیاقت بودم؛ وقتی آمدم که تو رفته بودی...

چه باک! که آخرین زیارت اهل قبور این سال، نفس های تو، در من جریان یافت...
و سال را نو می کنم، به یاد ِ حبیب ِ تو...حبیب!
همان قطعه ی شهدای گمنام...گمنام که نه! به گمانم مشهوران آسمان...!

سخن دوستان () v لحن انتظار



::السَلامُ عَلی ...::



محرم آمد...
و من، مولای من!
خواستم از مصیبت جانگداز و غم جانسوز جدّ غریبت بنویسم.
خواستم زبان قلم به تسلیت بگشایم.
اما نشد...
دیدم که تو، خود بهتر و رساتر و جانگدازتر بر مصیبت جدّت نوحه سرایی کرده ای و اقامه ی عزا نموده ای...

السَلامُ عَلی الحُسین الذی سَمِحَت نَفسَهُ بِمُهجَتِهِ
السَلامُ عَلی مَن اَطاعَ اللهَ فی سِرّهِ وَ عَلانِیَتهِ
السَلامُ عَلی مَن جَعَلَ اللهُ الشِفاءَ فی تُربَتِهِ
السَلامُ عَلی مَن الاِجابةُ تَحتَ قُبَّتِهِ
السَلامُ عَلی مَن الاَئِمَةُ مِن ذُرّیَّتِهِ...
...
سَلامَ مَن لو کانَ مَعَکَ بالطُّفوفِ لَوَقاکَ بِنَفسهِ حدَّ السُیوفِ...

********************
سیدی!
خوبان هر جمعه، در دعای آمیخته با ندبه و ناله، تو را بدین نام میخوانند و می طلبند
اَینَ الطالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلاء...
پاسخشان نمی دهی؟!
حتی به حرمت نام جدّ غریبت؟!


سخن دوستان () v لحن انتظار



::این جمعه ...::



این جمعه هم در میان اشک و آه و نگاههای حسرت زده ام، گذشت...
این جمعه هم در میان هجوم ناباوریهای من، در پس پرده ی نیامدنت، گذشت...
این جمعه هم در میان جریان بی پایان اندوه و درد، گذشت...
این جمعه هم چشمهایم به جاده ها دوخت و نشانی از مسافرش ندید و گذشت...
این جمعه هم گذشت و «تو» نیامدی...
و من، مولای من!
همچنان مسافر جمعه های انتظار هستم...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::جهنم::



این که اینگونه بی تابی می کنم و آوای غربت و در به دری سر می دهم، همه از آن است که «تو» را، مولایم را، فراموش کرده ام...
این که اینگونه سر به دیوار ندامت نهاده ام و در خلوت خویش خجل و شرمسار نشسته ام، از آن روست که نشناختمت. فرصتم می گذرد و من مثل همیشه در حجاب لحظه و آن و ساعت و دقیقه و ثانیه مانده ام ‍؛ به بهانه ی اینکه کی می آیی!...
این که اینگونه میگدازم از آن روست که دوری از تو و فراموشی تو جهنم من است و من در این آتش دامنگیر و بی علاج می سوزم...
مولا جان!
بهشت من!
یوسف زهرا!
رحمی کن... دل خسته است و بال و پر کبوتر دل، بسته...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::جان فدایت...::



هست و بودم همه در یک نظر و دیدن توست
دیده گَردان، که دلم دور نگاهت گَردد...

لب به صحبت بگشا، یوسف کنعانی من!!
تا که جان، ذبح به پای رخ ماهت گردد...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::...::



دوباره خاطره و مهر و عشق قرآنی
دوباره صحبت آن ماهروی شعبانی

و باز پنجره با من سخن همی گوید
ز رسم صدق و صفای همیشه بارانی

حیاط خانه چو من چشم در راه است
دلم پر از عطش و اندکی است طوفانی...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::«این؟!...»::



ماه خدا شد مولا!
ماه «رجب»... ماه وعده ها و نشانه ها...
سر آغاز آمدن... سرفصل وصل...
دل، نگران و بی قرار است...
روح، در اضطراب و التهاب است...
چشم، بر راه است...
زبان، از شدت نبودت در کام نمی چرخد و خاموش شده است...
و گوش... و گوش... و گوش... بر طاق آسمان چسبیده است تا آن ندای «موعود» را بشنود...
«این؟!...»
             «این؟!...»
                          «این؟!...»


سخن دوستان () v لحن انتظار



<   <<   6   7   8      >
   نشانی  

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگ v
پست الکترونیک v
 RSS  v

  نویسندگان  

بی تاب
راهی


   عهد قدیم  

سال 85
بهار 86
تابستان 86
پاییز 86
زمستان 86
بهار 87
تابستان 87
پاییز 87
زمستان 87
بهار 88
تابستان 88
پاییز 88
بهار 89
تابستان 89
پاییز 89
زمستان 89

   و اما بعد...  

موضوع وبلاگ v


موضوع نوشته ها v

لحن انتظار[51] . یار غائب[5] .

اشتراک در خبرنامه v

 

آهنگ وبلاگ v

تعداد بازدید v

امروز: 0 بازدید w   
کل بازدید ها: 89164 w