سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غایب چگونه ای که جهان غرق نور توست خورشید کوچک آینه ای از حضور توست غایب منم که گم شده در من حضور تو غایب منم که نیست در این خانه نور تو من غایبم که سرد شده در من آفتاب من غایبم که جان و جهانم شده سراب

::قضا::



هر فریضه ای که در وقت معلومش انجام نگردد، قضایی دارد...
اگر چه که زمانش به سر آمده، اما راه بازگشت را نبسته اند.

مولای من!
یاد تو را به دل داشتن و انتظار تو را در سینه پروردن و دعای فرج را ورد لبها کردن، فریضه است.
که وقت معلومش «همواره» است...
می شود برای آن مقدار که بی یاد نازنین تو گذشت، قضا به جای آورم؟!


سخن دوستان () v لحن انتظار



::أینَ...؟::



نگاهم به نیم نگاهی ز حضرتِ عشق
و لحظاتم، نذر لحظه ی آمدنش...
یا أیها الحبیب!
کجایی؟ که لبریز شد دلم
که دلریز شد انتظار...

* أشهد أن فاطِمَة الزهراء بنتِ رسول الله عِصمَة الله الکُبرَی و حُجَة اللهِ عَلَی الحُجَج...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::تا به کی؟::



مَتی یَقومُ امامٌ یَستَقیدُ لنا
فَیَعرفُ العَدلَ اَجبالُ وَ غَیطان

آن پیشوایی که انتقام ما را از ستمگران خواهد گرفت، کی قیام خواهد کرد؟ تا با قیامش کوهها و دشتها طعم عدالت را بچشند...

----------------------------------------
* ابوالعلاء احمد بن عبدالله مَعَــرّی- حکیم و ادیب بزرگ عرب - قرن پنجم - اللزومیات - جلد2 - ص 352
* مولا جان! « مَتی» ؟...


سخن دوستان () v یار غائب



::شرمندگی::



چه کند چشم و دلی که به پابوس جد غریبتان رفت و شب جمعه را در حرمش تا به صبح گذرانید و شما را ندید؟!!
این چشم و دل به چه کار آید؟!!
مولا جان!
شرمنده ام...

سخن دوستان () v لحن انتظار



::کهکشانم!::



خواستم ستاره بچینم و به دیدارتان بیایم
فکر کردم: ستاره به کهکشان بردن؟!
مگر نه اینکه از کهکشان، باید ستاره چید؟!

نورانی ام کن به نور وجودت؛ کهکشانِ راهِ پیری ام!
جوانم کن...

نه لیاقت ستاره چیدن را دارم، و نه به کهکشان رفتن...
ولی همچنان کهکشانم فقط تو هستی...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::خروش::



عاشقی که زمان و مکان و عقل و منطق نمیشناسد. هرگاه که اراده کنی و نظری و اشارتی بیافکنی، از درون می جوشد و همه ی وجود را نیز می جوشاند و می خروشاند...
نه!
می سوزاند...
نه!
خاکستر می کند...
نه!
بلکه بیشتر...
این دل با تو معامله کرده است...
این دل با تو عهد بسته است...
اصلا این دل همین حالا میخواهد برای تو بنویسید...
همین حالا هوای تو را دارد و مشتاق دیدار است...
همین حالا...
یابن طه! یابن یاسین! یابن حیدر! یابن نور...


سخن دوستان () v لحن انتظار



::بهارم...::



نباشد که سالی دیگر، از تولد این خزان بگذرد و بهارش را ندیده باشد...

*بهارم تویی، این بهاران بهانه...
**بوی خوش تو هر که زباد صبا شنید
   از یار آشنا سخن آشنا شنید
   ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن
   کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید...

سخن دوستان () v لحن انتظار



   1   2      >
   نشانی  

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگ v
پست الکترونیک v
 RSS  v

  نویسندگان  

بی تاب
راهی


   عهد قدیم  

سال 85
بهار 86
تابستان 86
پاییز 86
زمستان 86
بهار 87
تابستان 87
پاییز 87
زمستان 87
بهار 88
تابستان 88
پاییز 88
بهار 89
تابستان 89
پاییز 89
زمستان 89

   و اما بعد...  

موضوع وبلاگ v


موضوع نوشته ها v

لحن انتظار[51] . یار غائب[5] .

اشتراک در خبرنامه v

 

آهنگ وبلاگ v

تعداد بازدید v

امروز: 9 بازدید w   
کل بازدید ها: 90415 w