• وبلاگ : ...تايوسفم از چاه برآيد
  • يادداشت : تا به كي؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    روزي در اوج کودکي گمان مي‌کرديم، تو در غيبت به سر مي‌بري!
    گفته بودند در خفايي و به امر خدا از دست نامردمان پنهان شده‌اي....
    اما روزهاي زندگي چيز ديگري برايمان معنا کرد...
    در اوج ناباوري از همه پنداشته‌ها، فهميديم که ما غايبيم و تو تنها حاضر ميدان!
    آري؛ اين چشمان ماست که تاب ديدنت ندارد
    + عطيه السادات 

    بسم الله جل اسمه...

    در انتظار تو چشمم سفيد گشت و غمي نيست

    اگر قبول تو افتد فداي چشم سياهت...

    + سيد مهدي 

    يا عين الحيات!

    يا صاحب الزمان...