عدد روزهایی که زینب(س)، حسین(ع) عزیزتر از جانش را ندیده است، رو به ازدیاد است.
چه جانکاه و سخت و ثقیل است برای دل خواهر داغدار...
دیگر این کاروان شناخته نمی شود. شدت حادثه، همه را سپید موی و قامت خمیده کرده. زنجیر اسارت بر دستها و پاهای اهل بیت پیامبر بوسه می زند. سوگ پشت سوگ و مرثیه بر مرثیه می سرایند و به سمت کوفه و شام می روند.
نوای درد و عزایشان را می شنوی؟
این سکینه (س)، نازدانه ی پدر و عموست؛ که این گونه وداع می خواند و خاک پدر را در آغوش گرفته است و ناله اش دل عرش را کباب می کند:
اَلا یا کَربَلا نُوَدِّعُکَ جسماً
بِلا کَفَنٍ و لا غُسلٍ دَفیناً
اَلا یا کَربَلا نُوَدِّعُکَ روحاً
لِاَحمَدِ و الوَصیِّ مَعَ الاَمیناً
پ.ن. مولای من! در کدامین خیمه ی غم، برای جد بزرگوارت اقامه ی عزا می کنی؟
دل، عزاداری با منتقم « خون خدا » می خواهد...
در کدام خیمه؟
بی گمان به آن خیمه ای که ذکر مصائب عموی نازنینت را می خوانند، می آیی. مگر نه اینکه الوعده وفی؟